شماره ٢١٧: دل دست به کافري بر آورد

دل دست به کافري بر آورد
وآيين قلندري بر آورد
قرائي و تايبي نمي خواست
رندي و مقامري بر آورد
دين و ره ايزدي رها کرد
کيش بت آزري بر آورد
در کنج نفاق سر فرو برد
سالوس و سيه گري بر آورد
از توبه و زهد توبه ها کرد
مؤمن شد و کافري بر آورد
تا دردي درد بي دلان خورد
صافي شد و دلبري بر آورد
عطار چو بحث حال خود کرد
تلبيس و مزوري بر آورد