شماره ٢٠٤: پشت بر روي جهان خواهيم کرد

پشت بر روي جهان خواهيم کرد
قبله روي دلستان خواهيم کرد
سود ما سودايي عشقت بس است
گرچه دين و دل زيان خواهيم کرد
خاصه عشقش را که سلطان دل است
مرکبي از خون روان خواهيم کرد
دل اگر خون شد ز عشقش باک نيست
کين چنين کاري به جان خواهيم کرد
گر در اول روز خون کرديم دل
روز آخر جان فشان خواهيم کرد
ذره ذره در ره سوداي تو
پايهاي نردبان خواهيم کرد
چون به يک يک پايه بر خواهيم رفت
پايه اي زين دو جهان خواهيم کرد
تا کسي چشمي زند بر هم به حکم
ما دو عالم در ميان خواهيم کرد
آن روش کز هرچه گويم برتر است
برتر از هفت آسمان خواهيم کرد
وآن سفر کافلاک هرگز آن نکرد
ما کنون در يک زمان خواهيم کرد
گر کند چرخ فلک صد قرن سير
ما به يک دم بيش از آن خواهيم کرد
پس به يک ذره و يک يک وجود
خويشتن را امتحان خواهيم کرد
سر ز يک يک ذره بر خواهيم تافت
وز همه عالم کران خواهيم کرد
شبنمي بي پا و سر خواهيم شد
قصد بحر جاودان خواهيم کرد
تا ابد چندان که ره خواهيم رفت
منزل اول نشان خواهيم کرد
نيست از پيشان ره کس را خبر
پس خبر از کاروان خواهيم کرد
کس جواب ما نخواهد داد باز
گرچه بسياري فغان خواهيم کرد
گر بسي معشوق را خواهيم جست
هم وجود خود عيان خواهيم کرد
ور شود مويي ز معشوق آشکار
ما همه خود را نهان خواهيم کرد
چون فريد اينجا دو عالم محو شد
پس چگونه ره بيان خواهيم کرد