شماره ١٨٦: بر در حق هر که کار و بار ندارد

بر در حق هر که کار و بار ندارد
نزد حق او هيچ اعتبار ندارد
جان به تماشاي گلشن در حق بر
خوش بود آن گلشني که خار ندارد
مست خراب شراب شوق خدا شو
زانکه شراب خدا خمار ندارد
خدمت حق کن به هر مقام که باشي
خدمت مخلوق افتخار ندارد
تا بتند عنکبوت بر در هر غار
پرده عصمت که پود و تار ندارد
ساختن پرده آنچنان ز که آموخت
از در آنکس که پرده دار ندارد
تا دل عطار در دو کون فروشد
از پي آن بار بار بار ندارد