شماره ١٦٤: در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد

در زير بار عشقت هر توسني چه سنجد
با داو ششدر تو هر کم زني چه سنجد
چون پنجه هاي شيران عشق تو خرد بشکست
در پيش زور عشقت تر دامني چه سنجد
جايي که کوهها را يک ذره وزن نبود
هيهات مي ندانم تا ارزني چه سنجد
جايي که صد هزاران سلطان به سر درآيند
اندر چنان مقامي چوبک زني چه سنجد
جان هاي پاک بازان خون شد درين بيابان
يک مشت ارزن آخر در خرمني چه سنجد
چون پردلان عالم پيشت سپر فکندند
با زخم ناوک تو هر جوشني چه سنجد
جان و دلم ز عشقت مستغرقند دايم
در عشق چون تو شاهي جان و تني چه سنجد
چون ساکنان گلشن در پايت اوفتادند
عطار سر نهاده در گلخني چه سنجد