شماره ٢٤: دولت عاشقان هواي تو است

دولت عاشقان هواي تو است
راحت طالبان بلاي تو است
کيمياي سعادت دو جهان
گرد خاک در سراي تو است
ناف آهو شود دهان کسي
که درو وصف کبرياي تو است
سرمه ديده ها بود خاکي
که گذرگاه آشناي تو است
ملک عالم به هيچ نشمارد
آنکه در کوي تو گداي تو است
به سحر ناز عاشقان با تو
از سر لطف دلگشاي تو است
آنچه از ملک جاودان بيش است
عاشقان را در سراي تو است
آنچه از سيرت ملوک به است
خاک کوي فلک نماي تو است
از بلا هر کسي گريزان است
اين رهي طالب بلاي تو است
گر رضاي تو در بلاي من است
جان من بسته رضاي تو است
من ندانم ثناي تو به سزا
وصف تو لايق ثناي تو است
اين تکاپوي و گفت و گوي فريد
همه در جستن عطاي تو است