شماره ١٨: دم مزن گر همدمي مي بايدت

دم مزن گر همدمي مي بايدت
خسته شو گر مرهمي مي بايدت
تا در اثباتي تو بس نامحرمي
محو شو گر محرمي مي بايدت
همچو غواصان دم اندر سينه کش
گر چو دريا همدمي مي بايدت
از عبادت غم کشي و صد شفيع
پيشواي هر غمي مي بايدت
اشک لايق تر شفيع تو از آنک
هر عبادت را نمي مي بايدت
تنگدل ماندي، که دل يک قطره خونست
عالمي در عالمي مي بايدت
تا که اين يک قطره صد دريا شود
صبر صد عالم همي مي بايدت
هر دو عالم گر نباشد گو مباش
در حضور او دمي مي بايدت
در غم هر دم که نبود در حضور
تا قيامت ماتمي مي بايدت
در حضورش عهد کردي اي فريد
عهد خود مستحکمي مي بايدت