شماره ٨: چون شدستي ز من جدا صنما

چون شدستي ز من جدا صنما
ملتقي لم ترکت في ندما
حق ميان من و تو آگاه است
هو يکفي من الذي ظلما
ور به دست تو آمده است اجلم
قد رضيت بما جري قلما
گشت فاني ز خويش چون عطار
گفت غير از وجود حق عدما