ترک سر مستم که ساغر ميگرفت
            عالمي در شور و در شر ميگرفت
         
        
            عکس خورشيد جمالش در جهان
            شعله ميزد هفت کشور ميگرفت
         
        
            چون صبا بر چين زلفش ميگذشت
            بوستان در مشگ و عنبر ميگرفت
         
        
            هر دمي از آه دود آساي من
            آتشي در عود و مجمر ميگرفت
         
        
            بوسه اي زو دل طلب ميکرد ليک
            اين سخن با او کجا در ميگرفت
         
        
            قصه دردش عبيد از سوز دل
            هر زمان ميگفت و از سر ميگرفت