خوش بر در ميخانه نشستيم دگربار
رندانه به مي توبه شکستيم دگربار
ما توبه شکستيم ولي عهد درستي
با ساقي سرمست ببستيم دگر بار
با عاقل مخمور دگر کار نداريم
رستيم ز دردسر مستيم دگربار
در خلوت زاهد بنشستيم دو روزي
المنة لله که برستيم دگربار
ما مرد خدائيم و پرستيم خدا را
خود را به خدائي نپرستيم دگربار
در ديده ما نقش خيالي است نظر کن
کان نقش خيالي است که بستيم دگربار
ما را به لب جوي مجو زانکه به مردي
چون سيد از آن جوي بجستيم دگربار