ترک مي و ميخانه به يکبار مگوئيد
با من سخن از زاهد زنهار مگوئيد
با عاشق سرمست مگوئيد ز توبه
ور زانکه بگفتيد دگربار مگوئيد
رازي است ميان من و ساقي خرابات
از يار مپوشيد و به اغيار مگوئيد
با لعل لب او سخن از غنچه مپرسيد
با گلشن رويش سخن از خار مگوئيد
از لعبت ترسا بچه اسلام مجوئيد
با زلف بتم قصه زنار مگوئيد
سري که شنيديد امين است و امانت
داريد نگه بر سر بازار مگوئيد
از گفته سيد غزلي خوش بنويسيد
اما سخنش جز بر خمار مگوئيد