چشمم نورت در اين و آن ديد
روشن چشمي که آنچنان ديد
غيرت نگذاشت غيرت تو
غير تو چو نيست چون توان ديد
تمثال جمال ديده ما
در جام جهان نما روان ديد
ديده نظري ز نور تو يافت
در ذره و آفتاب آن ديد
بحريم و حباب و عين ما آب
اين ديده ما همين همان ديد
از نام و نشان خبر چه پرسي
هر ديده که ديد بي نشان ديد
اين ديده مست نعمت الله
آن نور به عين او عيان ديد