مظهري بايد که تا مظهر به او ظاهر شود
مظهر ار نيکو بود مظهر نکو ظاهر شود
در دو آينه يکي گر رو نمايد بي شکي
در حقيقت يک بود اما دو رو ظاهر شود
زلف او را بر فشان و نور روي او به بين
تا رموز کفر و ايمان مو به مود ظاهر شود
خوش درين دريا درآ و يک زمان با ما نشين
تا بتو آب حياتي سو به سو ظاهر شود
يک سر مو گر حجابي هست بردارش ز پيش
چون حجاب تو نماند او به تو ظاهر شود
اظهر است از نور ديده در نظر ظاهر نگر
اين چنين ظاهر نگوئي تا که چو ظاهر شود
نعمت الله چون ز خود فاني شده باقي به اوست
هر که او فاني شود از خود به او ظاهر شود