فعل عالم ظل فعل الله بود
اين کسي داند که او آگه بود
مظهر افعال او باشد همه
خواه گدائي گير و خواهي شه بود
نور مي يابد قمر از آفتاب
گرچه ظاهر نور نور مه بود
مرد دانا سرنپيچد زاين سخن
غير ناداني که او گمره بود
کي شود مايل به سلطاني مصر
هر که او با يوسفي در چه بود
خاک پايش توتياي چشم ماست
رند سرمستي کز آن درگه بود
نعمت الله در همه عالم يکي است
هر چه بيني نعمت الله بود