شماره ٦٦٥: مائيم اياز و يار محمود
مائيم اياز و يار محمود
مائيم عباد و دوست معبود
دل ذره و مهر يار خورشيد
عشق آتش و جان عاشقان عود
چون سايه مرا زخاک برداشت
مهرش چو جمال خويش بنمود
بربست زبان ما به حيرت
چون پرده ز روي کار بگشود
جز جود وجود مطلق حق
در دار وجود نيست موجود
يک جرعه ز درد درد ساقي
خورديم چنانکه بود مقصود
مستيم چو سيد از مي عشق
آسوده شد ز بود و نابود