عارفاني که ما به ما جويند
گاه در بحر گاه در جويند
ديده روشن خوشي دارند
در همه حال ناظر اويند
نور او را به نور او بينند
وحده لا شريک له گويند
بنده حضرت خداوندند
لاجرم بندگان نيکويند
نقش غيري خيال کي بندند
غير چون نيست غير چون جويند
آينه گر هزار مي نگرند
همچو ما با هزار يک رويند
بنده سيد خراباتند
بندگانه تمام انجويند