آن خط نگر که بر رخ جانان کشيده اند
وين حرف بين که بر ورق جان کشيده اند
بر برگ گل غبار ز عنبر نوشته اند
يا مشک سوده بر مه تابان کشيده اند
صورت گران حسن به گرد جمال يار
شکل لطيف و معني ازينسان کشيده اند
يا زنگيان به غارت روم آمدند باز
يا خود رقم ز کفر بر ايمان کشيده اند
ني ني غلط که خضر مثالان سبز پوش
نقش خيال بر لب حيوان کشيده اند
در عرصه ملاحت ميدان حسن دوست
دلها چو گوي در خم چوگان کشيده اند
چون سيد از هواي سر کوي آن نگار
حوران قدم ز روضه رضوان کشيده اند