نيم شب ماه ما هويدا شد
گوئيا آفتاب پيدا شد
جان ما گرد بحر مي گرديد
خوش درافتاد و غرق دريا شد
نور رويش به چشم ما بنمود
ديده ما تمام بينا شد
آمد و تخت دل روان بگرفت
پادشاه ممالک ما شد
عين اول خوشي تجلي کرد
در مرايا ظهور اسما شد
جام و مي را به همدگر آميخت
بزم مستانه اي مهيا شد
ساز ما را به لطف خود بنواخت
نعمت الله به ذوق گويا شد