سلطان سراپرده ميخانه کجا شد
از مجلس رندان خرابات چرا شد
معنيش همين جاست اگر صورت او رفت
پنهان ز نظر گشت نگوئي که فنا شد
هر رند که در کوي خرابات درآمد
از دار فنا آمد و با دار بقا شد
ما جام و حبابيم و پر از آب حياتيم
سيراب شود هر که چو ما همدم ما شد
سلطان سراپرده ميخانه عالم
از ذوق گدايان خرابات گدا شد
صوفي به صفا دردي دردش چو بنوشد
اين درد بود صافي و آن درد دوا شد
ياري که چو ما بندگي سيد ما کرد
هر چند گدا بود شه هر دو سرا شد