ملک عشقش به غير ما نرسد
            پادشاهي به هر گدا نرسد
         
        
            درد دردش کسي که نوش نکرد
            به شفا خانه دوا نرسد
         
        
            هر که بيگانگي ز خويش نجست
            به سر کوي آشنا نرسد
         
        
            بنده تا از خودي برون نايد
            به سراپرده خدا نرسد
         
        
            نرسد در حريم وصل دلي
            که ز هجران برو بلا نرسد
         
        
            دل چو از آب و گل خلاصي يافت
            گرد برگرد او ز ما نرسد
         
        
            نعمت الله رسيد تا جائي
            که به جز جان اوليا نرسد