ترک چشم مست او دلها به غارت مي برد
جان فداي او که جان ما به غارت مي برد
ملک دل بگرفت و نقد و نسيه هر کسي که ديد
ترک تازي مي کند آنها به غارت مي برد
گر دل ما مي برد شکرانه اش بر جان ماست
دل رها کريم و جان هم، تا به غارت مي برد
بر سر بازار اگر شخصي دکاني مي نهد
دکه ويران مي کند کالا به غارت مي برد
عاشقيم و ما به عشق او اسير افتاده ايم
بنده فرمانيم اگر ما را به غارت مي برد
فتنه دور قمر بنگر که چون پيدا شده
آمده تنها و تن ها را به غارت مي برد
نعمت الله هر چه دارد در نهان و آشکار
يا به حکمت مي ستاند يا به غارت مي برد