صاحب نظري کو که جهان در نظر آرد
يا محرم رازي که ز عقبي خبر آرد
زنهار مزن تير ستم بر دل درويش
کان تير ستم تيغ و سنان بر جگر آرد
نيکو نبود تخم بدي کاشتن آري
گر تخم بدي کاري آن تخم برآرد
از سنگ دلي سنگ منه در ره مردم
کو کوه عذابي به عوض درگذر آرد
چوبي که زني بر کف پائي به تظلم
بي شک به يقين درد سري را بسر آرد
بيداد مکن جان برادر که حقيقت
بيداد پدر زحمت آن بر پسر آرد
گر بنده سيد شوي و تابع جدش
از ابر وجودت مه تابنده برآرد