هر که برخاک راه او افتاد
بد مگويش که او نکو افتاد
به هوائي که خاک او گردد
رند سرمست کو به کو افتاد
بت من پرده را ز رو برداشت
بنده سجده کنان به روافتاد
عشق مستانه در خروش آمد
عقل مسکين به گفت و گو افتاد
آفتاب جمال او بنمود
مه هلالي شد و دو تو افتاد
هر که چون ما فتاد در دريا
غرقه گرديد و سو به سو افتاد
نعمت الله فتاد مست و خراب
نظري کن ببين که چو افتاد