دل ندارد هرکه او را درد نيست
وانکه خود دردي ندارد مرد نيست
نزد بي دردان مگو زنهار درد
دشمن است آن دوست کو همدرد نيست
با لب و رخسار و چشم مست يار
حاجت جام و شراب و ورد نيست
در هواي آفتاب روي او
دربه در گشتيم واز وي گرد نيست
درد بي درمان ما را از يقين
همچو سيد ديگري درخورد نيست