موجود حقيقي بجز از ذات خدا نيست
مائيم صفات وصفت از ذات جدا نيست
جز عين يکي در دو جهان نيست حقيقت
گرهست ترا درنظرت غير، مرا نيست
عشق است مراچاره و اين چاره مرا هست
درد است دواي تو و اين درد ترا نيست
هرجا که تو انگشت نهي عين حق است آن
زاين نيست معين که کجا هست وکجا نيست
چون اوست بقاي همه و باقي مطلق
چيزي که بود قابل تغيير وفنا نيست
آن دم که دميدند دم آدم خاکي
بود آن دم ما زان همه دم جز دم ما نيست
سرمست شراب ازل وجام الستيم
درمجلس ما ساقي ماغير خدا نيست
ما ماهي درياي محيطيم کماهي
ماهيت ما را تو نگر تاکه کرا نيست
سيد چو همه طالب ومطلوب نمايند
عاشق نتوان گفت که معشوق نما نيست