روح ها در روح اعظم فاني است
درحقيقت خدمتش هم فاني است
گرچه آدم باقيست از وجه حق
هم به وجهي نيز آدم فاني است
جام جم فانيست نبود اين عجب
اين عجب بنگر که هم جم فاني است
اي که گوئي فوت شد شادي ما
غم مخور زيرا که هم غم فاني است
گر دمي با جام مي همدم شوي
دمبدم در غير اين دم فاني است
قطره و موج و حباب وجام ومي
نزد ما اين جمله دريم فاني است
شبنمي بوديم ما چون آفتاب
خوش طلوعي کرد شبنم فاني است
هرچه باشد غير او فاني بود
اوست باقي سور و ماتم فاني است
گر به وجهي اسم اعظم اسم اوست
درمسما اسم اعظم فاني است
ديگري را کي بود خود دارو گير
اندر آن ميداني که رستم فاني است
ما همه فاني و او باقي به خود
بشنو از سيد که عالم فاني است