بنده ايم و عابد و معبود اوست
بلکه معدوميم ما موجود اوست
گر کسي را هست مقصودي دگر
عارفان را از همه مقصود اوست
جود او بخشيد عالم را وجود
نيک دريابش که عين جود اوست
اين و آن نقش خيالي بيش نيست
آنکه هست و باشد و هم بود اوست
سرنهاده پيش او بر خاک ره
ساجديم وحضرت مسجود اوست
حکم ميخانه به ما انعام کرد
آنکه ما را اين عطا فرمود اوست
نعمت الله جان به جانان داد ورفت
نزد رندان عاقبت محمود اوست