کفر زلفش که رونق دين است
مهتر هند وسرور چين است
دل ما مي برد به عياري
کار طرار دائما اين است
نورچشم است و در نظر دارم
چه کنم ديده ام خدابين است
هرخيالي که نقش مي بندم
بخيال نگار تعيين است
کهنه است اين شراب اما جام
باز دربزم ما نو آئين است
عشق مي باز وجام مي مي نوش
قول پيران شنو که تلقين است
من دعا گوي نعمت اللهم
عالمي را زبان به آمين است