دل بدست آر که آئينه حضرت آن است
مظهر بندگي حضرت عزت آن است
عاشق سوخته بي سروپا را بطلب
دست او گير کليد در جنت آن است
خوشتر از گوشه ميخانه دگر خلوت نيست
خلوتي گرطلبي گوشه خلوت آن است
مبتلا از درما باز نگردد به بلا
دوري از درگه اوغايت زحمت آن است
خوش بود همت عالي که خدا مي جويد
همت از اهل دلان جوي که همت آن است
چه کني خانقه کون رهاکن شيخي
بنده خدمت اوباش که خدمت آن است
نعمت دنيي وعقبي به عزيزان بگذار
نعمت الله طلب اي دوست که نعمت آن است