دامن دلبر اگر داري به دست
نيک باشد ور نياري آن بد است
ما خراباتي و رند وعاشقيم
چشم مستش توبه ما را شکست
چشم ما بسته خيالش درنظر
نور ديده خوش بجا دارد نشست
شاهبازي رفته بود از دست ما
باز آمد شاهباز ما بدست
حق پرست کاملي داني که کيست
آنکه او ازخودپرستي باز رست
عاقلان در نيست و هست افتاده اند
عشق بازان فارغند از نيست و هست
در خرابات مغان ديگر مجو
همچو سيد نعمت الله رند مست