خوش آب حياتي است که گويند شراب است
حالي و چه خوش حال که دل مست و خراب است
غيري به تو گر روي نمايد بگذارش
کان نقش خيالي است که در ديده خواب است
گويند که امواج حجاب است در اين بحر
آبست که در ديده ما عين حجاب است
هر ذره که بيني به تو خورشيد نمايد
مهر است، به چشم من و تو ماه نقاب است
اين گفته مستانه ما از سر ذوق است
بنويس که مجموعه مجموع کتاب است
مي بو گل توحيد که خوشبو شوي از وي
هرچند گل آبست ببو نام گلاب است
سيد طلب و رو به خرابات مغان نه
مي رو به سلامت که ره خير و صواب است