صدف و گوهريم و بحر و حباب
جوهرش آب و گوهرش درياب
قدمي نه درآ در اين دريا
نظري کن به عين ما در آب
بزم عشق است و عاشقان سرمست
باده نوشند شادي اصحاب
بر در مي فروش رندانه
با مسبب نشسته بي اسباب
آفتابي به ماه رو بنمود
نور مهر است و نام او مهتاب
چشم بيدار ما عيان بيند
گر خيالش تو ديده اي در خواب
نعمت الله عطاي سيد ماست
هبه اي بي عوض دهد وهاب