آفتابي رو نموده مه نقاب
ماه تابان مي نمايد آفتاب
خوش حبابي پرکن از آب حيات
تا بيابي جام پرآبي ز آب
موج و درياييم و دريا عين ما
عين ما بر عين ما باشد حجاب
ساقي سرمست ما باشد کريم
جام مي بخشد به رندان بي حساب
خوش سرآبيم و سيرابيم ما
زاهد بيچاره مانده در سراب
عشق مي بيند جمال او به او
عقل مي بندد خيال او به خواب
نعمت الله سر به پاي خم نهاد
در خرابات مغان مست و خراب