شماره ٦٧: قدمي نه درآ در اين دريا
قدمي نه درآ در اين دريا
عين ماجو به عين ما از ما
هرکه با ما نشست از ما شد
بلکه گر قطره بود شد دريا
نظري کن حباب و آب نگر
يک وجود است اين وآن اسما
ديده عالم است از او روشن
مي نمايد چو نور در اشيا
آينه صدهزار مي بينم
در همه روي او بود پيدا
ذوق ما را نهايتي نبود
ابتدا نيست وانتها آنجا
شعر سيد به ذوق مي خوانش
چه کني قول بوعلي سينا