نور او در ديده مردم خوشي ديديم ما
روي مردم را به نور چشم او ديديم ما
شخص و سايه دو نمايد در نظر اما يکي است
دو کجا بينيم چون از اهل توحيديم ما
غير نور روي او در ديده ما هست نيست
هرچه رو بنمود از آن روباز پرسيديم ما
ز آفتاب حسن او عالم همه روشن شده
کس نديده اين چنين نوري و نشنيديم ما
ساقي مستيم و ميخانه سبيل ما بود
مي بهر رندي که دل مي خواست بخشيديم ما
مو به مو زلف سياهت ما بدست آورده ايم
گيسوئي خوش بافته بر دست پيچيديم ما
در خرابات مغان با نعمت الله همدميم
عاشقانه جام مي از ذوق نوشيديم ما