هر شبي چون ماه مي بينيم ما
آفتابي مي نمايد مه لقا
چشم ما از نور او خوش روشن است
ديده ايم آئينه گيتي نما
يک زمان با ما در اين دريا نشين
عين ما مي بين به عين ما چو ما
خواجه محبوبست و مي گوئي محب
پادشاه است او و مي خواني گدا
از فنا و از بقا آسوده ايم
فارغيم از ابتدا و انتها
عاشقان را ذوق بادا بر مزيد
مستجاب است اين دعا نزد خدا
نعمت الله هيچ مي داني که کيست
يادگار انبيا و اوليا