از ازل او تا ابد خواند مرا
يار من محروم کي ماند مرا
من به غير او نکردم التفات
حضرت او نيک مي داند مرا
عاقبت تاج سر شاهان شوم
گربه خاک راه بنشاند مرا
يک نفس بي او نخواهم زد دگر
تا دمي از خويش بستاند مرا
رو بدان درگاه دارم روز و شب
از درخود يار کي راند مرا
تا ز من يابند مردم بهره ها
چون درخت ميوه افشاند مرا
نعمت الله را نداند هيچ کس
در همه عالم خدا داند مرا