بيا اي ساقي رندان خدا را
که مشتاقند سرمستان خدا را
اگر خرقه نمي گيري گروگان
بده جامي به درويشان خدا را
طبيب دردمنداني نظر کن
که دارم درد بي درمان خدا را
برو اي عقل سوادئي چه جوئي
ز جان بي سر و سامان خدا را
زسرمستان مجلس ذوق ما پرس
که کم دانند هشياران خدا را
خرابات است و ما مست و خرابيم
حريف مست مي خواران خدا را
نباشم يک دمي بي نعمت الله
چو پيدا ديدم و پنهان خدا را