درعشق دوست ازسر جان نيز بگذريم
دريک نفس زهر دو جهان نيز بگذريم
مالي کزو فقير وغني را توانگريست
درويش وار ازسر آن نيز بگذريم
گر دل چو ديگران نگراني کند بغير
درحال ازين دل نگران نيز بگذريم
قومي نشسته اند بر اي جنان وحور
برخيز تا زحور وجنان نيز بگذريم
ازلامکان گذشتن اگرچه نه کار ماست
گر لا مدد کند زمکان نيز بگذريم
هرچند ازمکان بزماني توان گشت
وقتي بود که ما ز زمان نيز بگذريم
اين عقل وبخت ازپي دنيا بود بکار
ازعقل پيرو بخت جوان نيز بگذريم
باشدکه باز همت ما پر برآورد
تا زين شکارگاه سگان نيز بگذريم
بيچاره سيف ذوق خموشي نيافتست
تا(خود)زنظم اين سخنان نيز بگذريم