اي ترا پاي بر سر خورشيد
سايه تست افسر خورشيد
گرچه سايه ترا زمين بوسد
زآسمان بگذرد سر خورشيد
نيکوان جمله چاکران تواند
ذرها جمله لشکر خورشيد
سوي تو هر شبي که جامه چرخ
در گريبان کشد سر خورشيد
نامهاي نياز هر ذره است
زير بال کبوتر خورشيد
در غم تست استخوان هلال
ضلع پهلوي لاغر خورشيد
اي چو مه از شعاع چهره تو
يافته نور پيکر خورشيد
بر درتو زمن نماند اثر
محو شد سايه بر در خورشيد
من نيم در خور تو وچه عجب
سايه گر نيست در(خور) خورشيد
جز بنامت نمي زند در کان
سکه بر سيم زرگر خورشيد
بيخ مهرتو کاشته در دل
دايه تخم پرور خورشيد
پيش روي تو ماه آينه ييست
پيش روي منور خورشيد
پرتوي بر زمين فتد چو نهند
آيينه در برابر خورشيد
گر کند سايه تو تربيتش
ذره گردد برادر خورشيد
مدح تو گفت سيف فرغاني
ذره يي شد ثناگر خورشيد