شماره ٥٢٦: اي زماه ومهر برده گوي دعوي روي تو

اي زماه ومهر برده گوي دعوي روي تو
صورت خورشيد ومه را هست معني روي تو
گر هزاران آفتاب ومه بود در آسمان
من نپندارم زمين روشن شود بي روي تو
ذرها خورشيد گردند ار در ايشان بنگرد
آفتاب آسمان حسن، يعني روي تو
گر بکاري در ببايد مرد، باري کار عشق
ور برويي دل ببايدداد، باري روي تو
درميان عاشقان شيداترازمجنون شدي
گر بديدي همچو من ناگاه ليلي روي تو
عاشق ازخودرفت چون در داد حسنت جام عشق
کوه از جا شد چوآمد در تجلي روي تو
زاهدان حور و قصور و عابدان حلوا و مرغ
آرزو دارند و، عاشق را تمني روي تو
تا حجاب هستي ماپرده باشد درميان
ني قفاي خويشتن بيند کسي ني روي تو
همچو(کافر) ترک بايد کرددين درراه عشق
گربترک دين دهد اي دوست فتوي روي تو
دل زهرچيزي که بگشايدو زو جان خوش شود
چشم عاشق بست وگفت اينست تقوي روي تو
جنت ديدار دارد سيف فرغاني بنقد
گر ميسر گرددش در ملک دنياروي تو
روي تو فردوس اعلي را طراوت مي دهد
اي نهان از ديده اصحاب دعوي روي تو
در شگفتم تا چو سعدي عارفي چون گويدت
کاي طراوت برده از فردوس اعلي روي تو