شماره ٤٩٥: باز آن زمان رسيد که گلزار گل کند

باز آن زمان رسيد که گلزار گل کند
هر شاخ ميوه آرد وهرخارگل کند
عاشق بدو نظر نکند جز ببوي دوست
باغ ار شکوفه آرد وگلزار گل کند
ميوه فروش کي خردش بر اميد سود
گرموم رنگ داده ببازار گل کند
بربوي وصل دوست درخت اميد ماست
شاخي که کم برآرد وبسيار گل کند
با روي همچو روضه شود شرمسار حور
باغ بهشت اگر چو رخ يار گل کند
گرشاه (من) برقعه شطرنج بنگرد
نبود عجب که هردو رخش خارگل کند
در روضه دلي که غم عشق بيخ کرد
کي شعبه محبت اغيار گل کند
کي مستعد عشق شود جان منجمد
هرگز طمع مکن که سپيدار گل کند
آن را که خار عشق فرو شد بپاي دل
سرچون درخت ميوه ودستار گل کند
بار درخت حالش اناالحق بود مدام
حلاج راکه شعبه اسرار گل کند
بر هر ورق که ذکر جمالش نوشت سيف
شايد که در سفينه اشعار گل کند