شماره ٤٣٧: عشق را حمل بر مجاز مکن

عشق را حمل بر مجاز مکن
جان ده ار عاشقي وناز مکن
با خودي گرد کوي عشق مگرد
مؤمني بي وضو نماز مکن
دست باخود بکار دوست مبر
بسوي قبله پا دراز مکن
با چنين رو بگرد کعبه مگرد
جامه کعبه و نماز مکن
چون دلت نيست محرم توحيد
سفر کعبه و حجاز مکن
از پي تن قباي ناز مدوز
مرده راجز کفن جهاز مکن
قدمت در مقام محموديست
خويشتن بنده اياز مکن
راز در دل چو دانه در پنبه است
همچو حلاج کشف راز مکن
بنسيمي که بر دهانت وزد
لب خود همچو غنچه بازمکن
بازکن چشم تا ببيني دوست
چون بديدي دگر فراز مکن
تا تواني چو سيف فرغاني
عشق را حمل بر مجاز مکن