اي سجده کرده پيش جمالت بت چگل
مطلوب خلق عالم ومحبوب اهل دل
هم شهد از حلاوت گفتار تو برشک
هم حسن از طراوت رخسارتو خجل
علم ازل تواتر انوار تو بجان
ملک ابد تعلق غمهاي تو بدل
خاصيتي است عشق ترا بر خلاف رسم
ينجي لمن يعذب يهدي لمن يضل
زين عام را خبر نه که خاص از براي تست
تأثيرلطف صنع يدالله در آب وگل
باشد وجود تو قلم صنع را مداد
يک يک حروف کون بهم گشت متصل
مانند تو در انجم وافلاک کس نديد
مجموعه يي بر انفس وآفاق مشتمل
مصباح ماه را شده چون شمع آفتاب
مشکاة نور روشن از آن روي مشتعل
از مکتب فقير تو گردون خوهد زکات
با نعمت گداي تو قارون بود مقل
گر وصل دوست مي طلبي زينهار سيف
پيوند هر دو کون ز خاطر فرو گسل