خوشا دلي که چو تو دلبرش بدست افتد
زخمر عشق تو يک ساغرش بدست افتد
چو با کسي تو بيک بوسه در ميان آيي
کنار حور ولب کوثرش بدست افتد
سزد که از پر طاوس بادزن سازد
هر آن مگس که چوتو شکرش بدست افتد
مشام روح معطر کند نسيم صبا
گرآن کلاله (عنبرچه اش) بدست افتد
کسي که پاي ارادت نهاد بر در تو
بهر قدم که زند صد سرش بدست افتد
مقيم کوي ترا گر بهشت باشد جاي
کدام جاي ازين خوشترش بدست افتد
مرا چه آرزوي پاي زشت طاوس است
چو در ميانه مصحف پرش بدست افتد
چو دوست دست دهد مال گو برو از دست
صدف نخواهم چون گوهرش بدست افتد
باهل دل نرسد جان نفس تن پرور
وگر چه دلبر جان پرورش بدست افتد
کجا چو زهره زند گر به ناخني باصول
وگرچه بربط خنيا گرش بدست افتد
درين مصاف بر اعداي خود ظفر اوراست
که خويشتن کشد ار خنجرش بدست افتد
شکست يابد لابد بکوري نمرود
خليل را چو بت آزرش بدست افتد
بزير پاي نهد مرد ره چو هشت بهشت
وگر چه پايه هفت اخترش بدست افتد
شکسته بسته دلي داد سيف فرغاني
چو جان فدا کند ار ديگرش بدست افتد