شماره ٣٧٨: روزي آن روي چو خورشيد وبر و خال چوشب

روزي آن روي چو خورشيد وبر و خال چوشب
ديدم و عشق مراباتو همين بود سبب
زين پس از پيش تو کوته نکنم دست نياز
زين پس از کوي تو بيرون ننهم پاي طلب
گوشه يي از سر کوي تو قصور فردوس
نيمه يي از مه روي تو هلال غبغب
ديدن تو ببرد قاعده غم ازدل
بوسه تو بنهد خاصيت جان در لب
در دهان گير لب خويش دمي تا بيني
ذوق صد تنگ شکر جمع شده در دور طب
روي تو با خط مشکين تو مي داني چيست
آفتابيست (و) بر (هر) طرفش نيمه شب
بر سرم عشق تو ماليد شبي دست قبول
در دلم مطرب اندوه تو زد چنگ طرب
در جهان دلم اي ترک سيه چشم گذشت
غارت هندوي زلف تو زيغماي عرب
سيف فرغاني در حضرت جانان دايم
خامشي غير ادب دان وسخن ترک ادب