اي بت پسته دهن وقت تو چون نامت خوش
عيش تلخ من ازآن چشم چو بادامت خوش
بگل روي خود ايام مرا خوش کردي
باد چون موسم گل جمله ايامت خوش
مي کنم ناله زعشق تو چو بلبل که مرا
همچو اندام گل آمد گل اندامت خوش
با رهي گربکني سرکشي و نازت خوب
در سماع ار بروي جنبش وآرامت خوش
دوش بخت من شوريده درآمد از خواب
مژده يي داد بمن راست چوپيغامت خوش
کز مي عشق اگر چند دهانت تلخ است
عاقبت همچو لب خويش کند کامت خوش
گرچه در عشق بسي رنج کشيدي زآغاز
رو که چون قصه يوسف شود انجامت خوش
بود بايد زبراي شب وصلش امروز
با غم هجر وي اي خواجه بناکامت خوش
اي زانعام تو خلقي شده بي انديشه
چند باشيم بانديشه انعامت خوش
سيف فرغاني از ذکر تو ايام مرا
مي کند همچو دل خويش بدشنامت خوش