شماره ٣١٨: اي پسته دهانت نرخ شکر شکسته

اي پسته دهانت نرخ شکر شکسته
وي زاده زبانت قدر گهر شکسته
من طوطيم لب تو شکر بود که بينم
در خدمت تو روزي طوطي شکر شکسته
آنجا که چهره تو گسترده خوان خوبي
گردد ز شرم رويت قرص قمر شکسته
چون بازگرد عالم گشتم بسي و آخر
در دامت اوفتادم چون مرغ پرشکسته
نقد روان جان را جوجو نثار کردم
زين سان درست کاري نايد ز هر شکسته
من خود شکسته بودم ازلشکر غم تو
اين حمله بين که هجرت آورد بر شکسته
وز طعنهاي مردم در حق خود چگويم
هر کو رسيد سنگي انداخت بر شکسته
بارم محبت تست اي جان و وقت باشد
کز بار خويش گردد شاخ شجر شکسته
گرمن شکسته گشتم از عشق تو چه نقصان
هيچ از شکستگي شد بازار زر شکسته؟
امشب زسنگ آهم در کارگاه گردون
شد شيشهاي انجم دريکدگر شکسته
دي گفت عزت تو مارابکس چه حاجت
من کس نيم چه دارم دل زين قدر شکسته
از هيبت خطابت شد سيف رادل اي جان
همچون رديف شعرش سرتا بسر شکسته