دل چون بجان نظر فگند جاي عشق تست
دل جان شود درو چو تمناي عشق تست
سيمرغ وار خود نتوان يافتن نشان
زآن دل که آشيانه عنقاي عشق تست
جانم فداي تو که دل مرده رهي
از زنده کردگان مسيحاي عشق تست
اي نور ديده درتن مشکات شکل ما
مصباح روح زنده باحياي عشق تست
چون جان بزندگي ابد شادمان بود
آن دل که درحمايت غمهاي عشق تست
فرهاد وار در پس هر سنگ بي دليست
بيگانه خسروست که شيداي عشق تست
من خام کيستم که پزم ديگ اين هوس
هرجا سريست مطبخ سوداي عشق تست
گردن کش خرد که هوا را نداد دست
سرمست و پاي کوب زصهباي عشق تست
افراز و شيب کون و مکان زير پاي کرد
دل منزلي نديد که بالاي عشق تست
ما خامشيم و مهر ادب بر زبان چو سيف
اين جمله گفت و گو بتقاضاي عشق تست
موج غم تو از صدف دل برون فگند
اين نظم را که گوهر درياي عشق تست