گشت روي زمين چو صحن بهشت
از رخ خوب يار حور سرشت
ديده از دل کن وببين ديدار
اي قصاراي همت تو بهشت
بر گل از روي لاله رخ که نمود
بر مه از مشک سوده خط که نوشت
حسن رويش زخط نگردد کم
رخ ماه از کلف نگردد زشت
يار من در ميانه خوبان
همچو لاله است در ميانه کشت
بر رخ لاله رنگ او خاليست
همچو نقطه بر آتش از انگشت
عشق او در دل آن اثر دارد
کآب در خاک و آتش اندر خشت
چون مني ذکر غير او نکند
کرم قز ريسمان نداند رشت
دل نگهدار سيف فرغاني
زآنکه در کعبه بت نشايد هشت