شماره ٢٥٣: مرا تا دل شد اندر کار رويت

مرا تا دل شد اندر کار رويت
بصد شادي شدم غمخوار رويت
مرا گر دست گيري جاي آنست
که حيران مانده ام در کار رويت
برد ارزان مکن نرخ دل و جان
بحسن ار تيز شد بازار رويت
بهر دم صورتي در خاطر آيد
مرا از لفظ معني دار رويت
اگر تو پرده برداري از آن روي
نگنجد در جهان انوار رويت
وگر نه زلف تو بودي نماندي
نهفته بر کسي اسرار رويت
وگر چه خاک را زر کرد خورشيد
ندارد سکه دينار رويت
ز روي تو بعالم در اثر هاست
بهار آنک يکي ز آثار رويت
مرو اي سيف فرغانيت قربان
بيا اي عيد من ديدار رويت